جدول جو
جدول جو

معنی سیاه گلیم - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه گلیم
سیاه بخت، تیره بخت، بدبخت، مستمند
تصویری از سیاه گلیم
تصویر سیاه گلیم
فرهنگ فارسی عمید
سیاه گلیم
(گِ)
بدبخت. بی دولت. سیه روز. (برهان). کنایه از مدبر و بی دولت. (آنندراج). بدبخت. بی دولت. (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی) :
دمی نمیرودم از سواد دیده سرشک
که هیچ طفل مبادا چو او سیاه گلیم.
سنایی (از آنندراج).
گشتم از غم من سیاه گلیم
زردرو از سپیدکاری تو.
سیدحسن غزنوی.
سپیدروی برانگیخته شود چو به نزع
ندید چهرۀ اهریمن سیاه گلیم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
سیاه گلیم
بدبخت تیره بخت
تصویری از سیاه گلیم
تصویر سیاه گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه گلیم
((گِ))
بدبخت
تصویری از سیاه گلیم
تصویر سیاه گلیم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه گلیمی
تصویر سیه گلیمی
سیاه گلیم بودن، برای مثال کردند بسی سپید سیمی / از ما نشد این سیه گلیمی (نظامی۳ - ۴۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه قلم
تصویر سیاه قلم
در نقاشی، تصویری که با مداد یا مرکّب سیاه کشیده شده و رنگ آمیزی نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه گلیم
تصویر سیه گلیم
سیاه گلیم، سیاه بخت، تیره بخت، بدبخت، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 256 تن سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. در دو محل بفاصله 5 کیلومتر بنام سیاه گل بالا و پائین مشهور و سکنۀ سیاه گل بالا 130 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قساوت قلب. بدطینتی. بدخواهی. بداندیشی. (ناظم الاطباء) :
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 227)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصۀ فرنگ است. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
گشتیم قطعه قطعه گلستان هند را
چون گلشن سیاه قلم رنگ و بو نداشت.
اشرف (از آنندراج).
، معشوق ملیح. (غیاث). معشوق سبزفام. (آنندراج). رجوع به سیه قلم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامی است که در کتول بدرخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 237). رجوع به ولیک شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ گِ)
بدبختی. سیه روزی. بی دولتی. مفلسی:
ز روز و شب شده ام سیر چون به پیش دلم
سیه گلیمی شب همچو روز شد پیدا.
مجیرالدین بیلقانی.
کردند بسی سفیدسیمی
از ما نشد این سیه گلیمی.
نظامی.
گلیم بین که در آن بر چه عیش میراند
سیه گلیمی من بین که دورم از بر او.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ هْ گِ)
کنایه از بدبخت و سیه روز. (برهان) (آنندراج) :
دیو سیه گلیم بر آن بود تاکند
همچون گلیم خویش لباس دلم سیاه.
سوزنی.
سیه گلیم خری ژنده جل ّ و پشماگند
که زندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو.
سوزنی.
کاندر شفاست عارضۀ هر سپیدکار
واندر نجات مهلکۀ هر سیه گلیم.
خاقانی.
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
وگر گلیم رفیق آب می برد شاید.
سعدی.
در گلشنی که بلبل باشد سیه گلیم
هر غنچه در نقاب گل آفتاب داشت.
صائب (از آنندراج).
، بی دولت. همیشه پریشان و مفلس. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیاه گلیم شود
لغت نامه دهخدا
درختی است از شمشیریان که جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ متقابل و دایمی است. گلهایش کوچک و منظم و سفید رنگ است. میوه اش کروی و کوچک و گوشت دار است و به چندین خانه تقسیم میشود و هر خانه شامل دو دانه است. میوه آن ماکول نیست و مهوع است و در تداوی به عنوان مسهل به کار میرود. این گیاه بومی آسیاست. اقسام مختلف آن مخصوصا در چین و ژاپن و هندوستان بسیار میروید و در جنگلهای شمال ایران نیز فراوان است سیردار ال اسبی گوشوارک عرقیه الراهب ای آغاجی افونموس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه گری
تصویر سیاه گری
سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اثر نقاشی که در آن فقط با سیاهی مرکب یا مداد کار شده و رنگ آمیزی نداشته باشد مقابل رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه گلیم
تصویر سیه گلیم
بدبخت تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه قلم
تصویر سیاه قلم
((قَ لَ))
نوعی نقاشی که در آن فقط با قلم و مرکب سیاه یا مداد کار شده باشد
فرهنگ فارسی معین